کربلای من ، پله های حرم

با من از عشق بگو

کربلای من ، پله های حرم

با من از عشق بگو

این خانه ازین پس فقط برای تو روشن خواهد شد ...

۳ مطلب در آذر ۱۳۹۳ ثبت شده است

یسم رب نور ...

گاهی دلت می خواهد حرف زنی ام نمی توانی و نمیدانی چگونه شزوع کنی...

هوا تاریک

مردم خواب

و

تو از فرت فکر کردن های مداوم نمی توانی بخوابی و داری در وانفسای افکارت جان می دهی ....

حر ف از عشق و حرف از چیزی که تو را به خود در گیر کرده و جوابش را نمیدانی ....

عشق همان تجربه ی شیرین و گاه تلخی که ادمی را به ورطه ی فکر و فکر فرو می برد و تا می خواهی بیاییی بی رون می بینی دیر شده است و تا انتها در عشق فرو رفته ای ...

عشقی که همه از ان تو را می ترسانند ....آه

تاب نوشتن نیست دیگر

یا اماه

علمدار جنون
۱۸ آذر ۹۳ ، ۰۰:۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۶ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم
بیداری دانشجویی!
دانشگاه می آییم و اسم دانشجو به خود میگیریم دانشجو که شدیم سرشار از معانی می شویم و همین معانی گاهی ما را سرشار از  است غرور می نشاند ! و  آسمان به زمین روند و زمین به آسمان حرف حرف توست  ، چون دانشجویی !
از همان جو های دانشجویی میگیرتمان و دور هم جمع می شویم و تشکلی ، کانونی ، انجمنی ، چیزی راه می اندازیم !بلکه جریانی ، گفتمانی ، حرکتی را ایجاد کنیم ! آن وقت اسممان بزرگتر می شود و می شویم جنبش دانشجویی !!گویی دانشجو شدن شوقی ، ذوقی یا بهتر بگویم نیرویی دارد که آدمی را به مثابه دانشجو سوار بر آن می کند ، یعنی که دانشجو از آن گریزی ندارد
اما :
وای بر آن روزی که تنها از هر چیزی نامش را بگیریم ومعنایش را فراموش و کارش را پشت گوش بیندازیم.به پاس داشت 16 آذر ، روزی که دانشجو خودش را یافت ... و فهمید دانشجویی چیزی فراتر از کلاس درس است . به پاس داشت روزی که دانشجو دانشجو شد و دانش را ورای دانشگاه یافت ، دانشی از جنس مبارزه... به پاس داشت روزی که دانشجو هوییت یافت  و بلکه معنا !
قلم میرود به نوشتن جنبش و دل می رود به نوشتن بیداری ،  توفیر چندانی ندارند این ها اما من به کام دل می نویسم که دل را راهی ست به نور... .
هر بیداری ویژگی هایی را دارا ست و ویژگی هایی را باید که دارا شود . بیداری دانشجویی که به تعبیر اهل قلم ها میشود جنبش دانشجویی  ویژگی هایی دارد مانند ضد استکباری بودن ، ضد نظام سلطه بودن ، به دنبال عدالت بودن ... .
 جنبشی عدالت محور و ضد نظام سلطه بودن که صمیمیت و صفا و شور جوانی آن را پر کرده  . ویژگی بعدی آن جریان ساز بودن و گفتمان ساز بودن است  ، که چه بسیار گفتمان هایی که دانشجوی متعهد در همان سال های آغازین بیداری اش پی ریزی کرد .
بیداری دانشجویی رها از همه ی دابستگی های حزبی ست و در راه بیداری اش در هیچ قید و بندی نمی گنجد جز قید و بند آرمان های الهی . احساسات دانشجوی بیدار توام با منطق و بینش و تحلیل و تامل است و وقتی با خلوص و پاکی جوانی اش توامان می شود جنبشی از جنس نور را به ارمغان می آورد .
اما باید مراقب بود که جنبش نورمان دچار آفت بی فروغی نشود که هر رویشی را ریزشی ست اگر مراقبت نباشد و هر اوجی را فرودی ..  . ریزش بیداری ما دلبسته شدن به حزب ها و حزب بازی و آلت دست حزب ها و افراد سود جو شدن است که از شورمان و نورمان به نفع راه ظلمانی شان بهره گیرند . فرود دیگری که باید از آن دوری کنیم دل سرد شدن به آرمان ها و دور شدن از آن هاست .
 آرمان همان نیرویی ست که دانشجوی متعهد بلکه تمام نیروهای انقلابی را در کوران فشار ها و سختی ها و درد ها و مشکلات مانند کوهی محکم نگه می دارد و نمی گذارد کم بیاورند و خسته شوند .آرمانی که برگرفته از واقعیت باشد و واقعیت گرا ، آرمانی که با نیروی عقل و ایمان قد علم کرده باشد و با نیروی عشق رسیدن به آن میسرشود.


علمدار جنون
۱۶ آذر ۹۳ ، ۰۰:۲۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

بسم رب مادر ...

سلام راوی مجنون

سلام راوی خون...

کجایی که حال این روزهایم  را کسی جز تو می تواند خوب روایت کند برایم...

کجایی که دارم جان می دهد در روایت بی معنای دیگران...

کجایی چمران دلم...

کجایی تا بگویی که ...

بیایید برایم معنا کنید سقوط را ...

بییایید بگویید سقوط در دنیا چه معنی می دهد ...

بیایید و مرا نجات دهید...

چتر نجاتم خرا ب شده می گویند دلیلش بد قولی ست ...

اصلا بگذارید من بگویم...

سقوط یعنی چشمانت را باز کنی و ببینی از تمام هستی ات دور شده ای ...

سقوط یعنی مادر چشمانش را ببندند و تو کور شوی...

سقوط یعنی چشم باز کنی و هیچ کس را نبینی از اهل اسمان دلت...

سقوط یعنی ....

اصلا سقوط یعنی نبودن مادر ...

خدای من ...

دارم کم می آورم در فهمیدن حرف هایت...

خدای من ...

دریابم ...

در دریای وجودت خودم را غرق کردم و دل دادم به اوامرت...

داری دریا را طوفانی میکنی که کشتی ام بشکند ...

کشتی ام شکست ...حالا خود را به تخته پاره ای اویخته ام...

تخته پاره ام را بگیری خود را میکنم تخته پاره ای و به آن می آویزم....

 

من نخواهم گذاشت در دریای  وجودت به الودگی های خودم گیر کنم

نخواهم گذاشت حجابی شوم برای خودم در رسیدن به تو...

من ...

با تمام منیت هایم ...

با تمام خودم...

در برابر تو

               که دریای رحمتی و دریای حکمت

سر فرود میآوردم...

و تمام منیت هایم را در برابرت ذبح میکنم...

 تا به ذبح عظیم برسم...

علمدار جنون
۰۷ آذر ۹۳ ، ۲۱:۳۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر