کربلای من ، پله های حرم

با من از عشق بگو

کربلای من ، پله های حرم

با من از عشق بگو

این خانه ازین پس فقط برای تو روشن خواهد شد ...

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام صادق .پیشوای صادق .» ثبت شده است

 بسم رب نور

هو رب

نگاهی می کنم به این یک سالی که گذشت و من دور بودم از شما ...دور که نه ...

 پارسال همین موقع دقیقا ساعت شش هفت شب ...در حرم پدرم داشتم عشق بازی می کردم...

و کنون در اتاقی خالی جنون بارگی ...

پیشوای صادقم ...مهربان من...

امام علم و معلم من...سلام

دلم می خواهد بیایم بقیع از ان حصار ها بگذرم با دست های کوچکم برایت  حرمی بسازم به شیوه ای که خود می پسندم...

دوست دارم آوازه ی علمت و معلمی ات و قدرتت همه جا را پر کند ...

اینجا همه تا کم می آورند دست به دامان امامان می شوند ....

من اما نمی فهمم کارشان را !

آخر مگر می شود ...مگر می شود لحظه ای بی حضور امام نفس کشید ؟

مگر می شود مادر را ندید؟

مگر می شود تو را برای رفع مشکلات خواست ؟

آخر مگر بدون تو هم می شود زندگی کرد ؟

دلم را جرعه ای نجف بده ...مدت هاست دست نوازش پدر را حس نکرده ام ...

از همان دم که پدرم را آب های دجله بردند دارم به این فکر می کنم که پدر داشتن چه مزه ای می دهد ؟

امام یعنی پدر ...

دنبال پدرم میگردم...پدری که در دنیا نیافتمش...

مشتاقانه منتظر جدا شدن روح از بدنم هستم..آن دم که به پدرم ملحق شوم...

آه

علمدار جنون
۱۸ دی ۹۳ ، ۲۰:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۴ نظر