کربلای من ، پله های حرم

با من از عشق بگو

کربلای من ، پله های حرم

با من از عشق بگو

این خانه ازین پس فقط برای تو روشن خواهد شد ...

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رحمه للعالمین.پیامبر من.حضرت محمد ص» ثبت شده است

بسم رب رحمن

گاهی وقتی آدم نزدیک تاریخ هایی می شود دلش در سینه اش جا نمیگیرد و میزند بیرون ...

آدم نمیداند چه بگوید و چه کند ..

چگونه دلش را آرام کند ...

وقتی که یاد رحمه للعالمینم می افتم

وقتی که یاد مهربانی هایش

و صبوری هایش و وسعتش...

قلبم از سینه میزند بیرون...

آه

چقدر غریب افتادی ای رحمه للعالمین من ...

چقدر غریب شدند آل تو

همان هایی که گفتی به آن ها تمسک بجوییم

آری می جوییم اما برای رفع نیازهایمان

نه برای وسعت یافتمان، نه برای عبد شدنمان ، تنها و تنها برای نیازهایمان.

رحمه للعالمین من کجایی ...

که آخرین ذخیره ی خدایم هنوز که هنوز است در غیبت است و هوز که هنوز است مردانی پیدا نشدند که جوهر مردانگی داشته باشند و کالجبل راسخ باشند ...

چه کنم ؟

چگونه با این غم کنار بیایم...

که اگر نیاز ما به امام عصررمان به اندازه نیاز ما به آب بود آقایمان می آمد ..

تو بگو من چه بگویم..

من دیگر جانی ندارم...

رجمه للعالمین من ..می شود رحمی کنید ؟

آمدنت را به خودم تبریک می گویم..

با آمدنت نور رحمت باریدی و عشق را خوب معلمی شدی ...

علمدار جنون
۱۶ دی ۹۳ ، ۲۱:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر