کربلای من ، پله های حرم

با من از عشق بگو

کربلای من ، پله های حرم

با من از عشق بگو

این خانه ازین پس فقط برای تو روشن خواهد شد ...

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است

هو رب

گاهی ادم می ماند بین قضاوت های ادم ها و رفتار هایشان و ...

بماند ...همه ی این ها و همه ی آن هایی که نظر می گذارند و زخم می زنند بدون اینکه بگوویند چرا بماند...این را اینجا نوشتم تا بشنوند همان هایی که می زنند و می روند .

دلم این روز ها در حوالی کوچه های مدینه پرسه می زد و روضه می خواند ...

مادر ...

مادر ...

آمدند پشت در ...آمد پشت در که از تمام ولایت حمایت کند ...

در را باز نکرد و قسمشان داد به پدرش...

رحم نکردند...به در کوفتند ...

عمر تازیانه را گرفت..

بر بازو...

آه...

امان از صبوری های مادر ...

امان از دل مولا وقتی که در کوچه ها صورت نگران فضه را دید و فهمید که دختر پیامبر ....

کلمینی فاطمه ...

آه

انتقامت را میگیرم مادر ...

انتقام سیلی را...و تازیانه را ...

مادر ...مرا هم جز منتقمینت قرار ده...

علمدار جنون
۲۶ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۱۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۷ نظر

شهادت

          

          به آسمان رفتن نیست

 

                                به خود آمدن است ....

علمدار جنون
۰۲ اسفند ۹۳ ، ۲۳:۳۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۷ نظر