کربلای من ، پله های حرم

با من از عشق بگو

کربلای من ، پله های حرم

با من از عشق بگو

این خانه ازین پس فقط برای تو روشن خواهد شد ...

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جنون.کربلا.علمدار.علم» ثبت شده است

بسم رب جنون

 

گفتی جنونم را از کجا اورده ام و علمم را ...

جنون آوردنی نیست ..جنون پیدا کردنی ست ...

من جنون را نیاوردم بلکه جنون مرا به وادی بیداری آورد ..در نهان هر یک از ما جنونی نهفته است که اگر بال و پر بگیرد می تواند عالمی را عوض کند ...

می تواند انسان ها را عاشق کند ...می تواند عالم و تمام قواعد دنیایی و مادی اش را بر هم زند و دشت جنونی به وسعت قلب های ادم ها که نهایتش را در ابد می توان یافت ترسیم کند ...

شیعه در خود جنونی دارد که فوکویاما می گوید شهادت...انتظار ...

و من می گویم جنون شهادت ....تنها شهادت ...

زیرا که در انتظار نیز شهادتی نهفته است که تنها شیعیان ان را درک می کنند به گمانم ....

علم...

علم پیدا کردنی و گاهی شاید ساختنی باشد اما به گمان من حقیر علم پیدا کردنی ست ...

زیرا که هر وجودی علتی دارد و واجب الوجود است و وقتی واجب شد بودنش یعنی باید کاری کند و یعنی وظیفه ای دارد ...

و به معنی واقعی کلمه یعنی وجودش و ا ج ب است ...

حالا این وجود واجب را باید کاری در عالم ماده باشد که واجب شده بودنش...

هر کسی واجب بودنش را تعبیر به علم می کنم من...

من علمی دارم و تو علمی و ما علم هاییم که می سازیم داستان بی انتتهای عشق را با جنون انتظاری که گاه منجر به شهادت می شود و هر یک از ما در صورت عدم بر افراشتن علم حضور و وجودمان قصور کرده ایم ...به خودمان و به کرب و بلایمان ...

که آوینی چه خوب گفت هر کسی را کربلایی ست و عاشورایی....

و ما اگر علم را پیدا نکنیم نمیتوانیم کربلا را پیدا کنیم...

نمیتوانیم مولایمان را پیدا کنیم و نمی توانیم فرات را پیدا کنیم...

نمی توانیم آب به خیمه گاه برسانیم...

و چه ناجوان مردانه است که اگر بگوییم علمدار کربلا آب را به خیام نرساند ...

که عباس خود آب بود و تشنگی بهانه بود ...

آه....

مرا غیر آهنگ خون چاره نیست

جنون زاده را جز جنون چاره نیست

قلم باز آهنگ خون می کند

جنون زاده عزم جنون می کند

علمدار جنون
۲۲ مهر ۹۳ ، ۲۳:۰۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر